به غمگین ترین برادرم
 می دانم چرا اینقدر وحشیانه در تلاشی تا از این انزوای لعنتی فرار کنی .ما همیشه سعیمان را کرده ایم و تو خودت خوب می دانی که این رنج تمام نشدنی است ..این انزوای ناخواسته ..این مطرود شدن ها ، ریشه ای است .توی ژن ماست .یک نیروی بازدارنده ما را پرت می کند به آن سمت لعنتی ..یک نیروی دافعه قوی ..برای همینه که همیشه تنهاییم .می فهمم دردت چیست این درد مشترک است .می دانم ، می دانی تلاش می کنم، تلاش می کنی  دست و پا می زنیم ولی باز هم تکرار و روزها همانطور سپری می شود با حرکات کند عقربه های ساعت .
ولی هرگز فراموش نکن ، هنوزهم  چیزهای غمگینِ قشنگی توی این دنیا هست .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر