ساده است نوازش سگی ولگرد شاهد آن بودن که چگونه زیر قلتکی می رود
"و گفتن که سگ من نبود "
ساده است ستایش گلی و چیدنش
و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد
ساده است بهره جویی از انسان دوست داشتنش بی احساس عشقی
"او را به خود وانهادن و گفتن که دیگر نیمه شب است "
ساده است لغزشهای خود را شناختن با دیگران
زیستن به حساب ایشان و گفتن که من این چنینم ساده است که چگونه می زیم .
باری زیستن سخت ساده است و پیچیده نیز هم .
شعر از مارگوت بیکل ، ترجمه احمد شاملو