Some things old, Some things new, Some things barrowing, Some things blue*


یکی دو روز است که  رمان "حباب شیشه " از سیلویا پلات را تمام کردم . تصورم این بود که رمانِ مذکور  من را به مرزِ خودکشی نزدیک کند . ( بنا به تعریفهایی که از دوستان شنیده بودم ) ولی این طور نبود و در کل توقعی که از "حباب شیشه" سیلویا پلات داشتم ، برآورده نشد .شاید یکی از دلایلش ترجمه نه چندان خوب " گلی امامی" بود ، که گاهی اینقدر در انتخاب کلمه ها و معادلها " به افسونِ معنای اول" دچار شده بود که از همان ابتدا(با جسارت کامل) مدادم را برداشتم و زیر خطاهای ترجمه ایش خط کشیدم و این شد که ذهنم را از کلِ داستان پرت کرد و در نهایت ، بعد از اتمام کتاب یک بی حسی مطلق به سراغم آمد . از آن نوع حالتهایی که نمی دانی خوب است یا بد ! ولی هر چه هست یعنی اینکه کتاب اثر گذار نبوده ...البته این بی انصافی است که معیار خوب بودن یا بد بودن یک اثر فقط ترجمه اش باشد چون این دیدگاه به جز شهید کردن متن اصلی چیز دیگری در بر نخواهد داشت.از تعاریف کلیشه ای ترجمه خوب که فاکتور بگیریم،  فضای سانتی مانتالیسم حاکم بر داستان نیز نتوانست مرا مجذوبِ خودش کند ...(کلا من از فضاهای سانتی مانتال لذت نمی برم و شاید تنها دلیلی که باعث شد هیچ وقت گرایشی به رمانهای بازاری نداشته باشم همین بوده ...)
به هر حال "سیلویا پلات" شاعرِ قَدَری است و نه نویسنده قدرتمندی و اصلا هیچ کس در هیچ کجای دنیا نگفته است که یک  شاعر خوب یک نویسنده خوب هم  می تواند باشد و یا برعکس!
این نوشته شتابزده را داشته باشید تا یکبار دیگر کتاب را بدون در نظر گرفتن ترجمه اش بخوانم ، شاید آن موقع نظرم عوض شد!

*چیزی کهنه ،چیزی نو، چیزی قرضی، چیزی آبی، در اروپا و آمریکا عروسها در روز عروسیشان سعی می کنند بنا به سنتی قدیمی چهار چیز را با این مشخصات (مهم نیست جه باشد ) در مراسم عقد همراه داشته باشند . از متن کتاب /صفحه 255

حباب شیشه/ترجمه گلی امامی / نشر باغِ نو/84

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر