خفقان1

1.توی این  هوااای شرجی .. با این بدن خسته ...توی خیابونم ... مامورای نیروی انتظامی ..گشت ارشاد .. بسیجیا ، سربازای باتوم به دست و) ... به ازای هر نفر 10-15 تا مامور!) خودمو به جمعیت می رسونم ،به سربازی که کنارم ایستاده غضب آلود نگاه می کنم، با حالتی معصومانه میگه  : چرا این طوری به ما نگاه می کنید خانوم ؟
: از ما نترسید ما به شما کاری نداریم ، ما فقط سربازیم ، ما هم مثل شما دوست داشتیم تو جمعیت باشیم ! شما باید از اونا بترسید ،اونا وحشی اند ، به هیشکی رحم نمی کنند....
انگشت اشاره اش را دنبال می کنم ...ماموران یگان ویژه را نشان می دهد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر