و ناگهان همه چیز برایم روشن شد


 1. کاش یک موج محبت به سمت منم  هجوم می آورد که من هم زانوی تعظیم در مقابلش خم می کردم ..و از این همه کلافگی نجات پیدا می کردم ... یک وقتایی به این ایمان هایی که بعضیا دارن حسودیم میشه ...که خیلی راحت با یک شمع یا نذر ونیاز به اون چیزی که میخوان میرسن ... !
2. نمی فهمم که چرا  این دوره های لعنتی این قدر تند تند ، به سراغم میاد و منو زمین گیر میکنند از همین دوره های افسردگی ...بعد هر چی بیشتر فکر میکنم کمتر به نتیجه می رسم این حال خرابم برای چیه ؟..درست مثل آدمای معتادی شدم که توی خماری دارند از درد به خودشون می پیچن ...
باید صبر کنم تا  این نیز بگذرد ... ظاهرن چاره دیگه ای هم ندارم !

3. و اما ریموند کارور :
کارور در درجه اول نویسنده ای قوی است با تاثیر گذاری محدود. اژ آن نویسنده هایی که مواد خامشان را آن قدر شکل می دهند و می پیچانند تا سبکی خاصی درآورند .
همه ما تاب و تحمل محدودی داریم و گاهی کوچکترین واقعه می تواند ما را خرد کند.
زندگی که کارور تصویر می کند لاغر است . در این زندگی اثری از مذهب یا سیاست و یا فرهنگ وجود ندارد .تشخیص و قومیت نیست.اثری از تایید اعتقادات نیرومند عمومی و یا عصیان های آگاهانه دیده نمی شود .داستانهای او نشان دهنده ی زندگی گروهی از آدمهایی است که در حصارهایی از جامعه ما محصور شده اند .آنها بد یا احمق نیستند ، بلکه فاقد ظرفیت و استعدادهایی هستند که بتوانند سرشت و ماهیت محرومیت شان را درک کنند.درکی که ممکن است سبب آسودگی و رهایی آنها شود .شخصیتهای او وقتی در زندگی با شکست مواجه می شوند ، به دلیل اختلاف از ناشناخته های زندگی ، در برابر غرابت مشکلات سر تسلیم فرود می آورند ....*
داستانهای او در زمینه ی بی زمینه و بدون هماهنگی با محیط جغرافیایی ، اجتماعی و تاریخی اتفاق می افتند، مثلن ما هیچ وقت نمی دانیم رئیس جمهوری کیست ، یا اینکه انسانی بر ماه قدم گذاشته است. آدمهای داستانهاهیچ گاه روزنامه نمی خوانند و هیچ کدام اظهارو ابراز  عقیده ی  سیاسی نمی کنند...*
او  اغلب داستانهايش را با يك جمله آغاز مي كند و مي داند كه در بعضي جملات يك داستان نهفته است. آن را دنبال مي كند و بلافاصله باقي جمله ها پشت سر هم رديف مي شوند و خيلي زود مي تواند شاهد داستاني در دل آن سطرها باشد." لطفن ساکت باشید ، لطفن!" " وقتی از عشق حرف می زنیم از چی حرف می زنیم؟"می توانستم کوچکترین چیز ها را ببینم "....
----------------------------------------------------------------------------------
*آنتوان چخوف
*پاکتها و چند داستان دیگر /ریموندکارور /ترجمه مصطفی مستور /نشر رسش(اهواز )
* عکس ، طرح جلد کتاب پاکتها است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر