عجیب تر از بهشت


1.هنوز هم دلم مي خواهد از ديوار هاي بلند بدون  تکيه گاه بالا بروم و اينقدر گنجشکهاي بيچاره را آواره کنم که نسل تمام گنجشکها از روي کره زمين برداشته شوند که صبح ها بتوانم  تا ابد بخوابم و ديگر هيچ وقت از صداي جيک جيکشان بيدار نشوم......هنوز دلم مي خواهد بروم سروقت مورچه ها تو لانه شان آب بريزم  و ملکه ها را به جرم ازدياد جمعيت و افزايش نسل به سزاي اعمالشان برسانم...
" يک ديکتاتور کوچک!  "

2.هنوز دلم مي خواهد مثل آن موقع ها بروم بالاي پشت بام و مامان با نگراني همه جا را دنبالم بگردد و بعد من را روي بلندترين پشت بام ممکن پيدايم کند که بي خيال پاهايم را آويزان کرده ام زل زده ام به روبرو و بعد از آن پايين داد بزند آهاي دختره ديوونه بيا پايين الان از اون بالا ميفتي و من بي خيال جيغ و دادهاي مامان همانطور زل بزنم و انگار نه انگار و بعد او  بيايد بالا و با تشرمن را ببرد پايين و مجبورم کند به خاطرش تمام روز را توي اتاق بمانم و دست از پا خطا نکنم ، و باز روز بعد  ازغفلتش سوء استفاده کنم و دوباره همان آش و همان کاسه ...و اينبار بروم از باغ پشت خانه امان با ترس ولرز ميوه هاي نارس و گس بچينم و بعد کتک هاي مامان و سوزش دردش را به خاطر اين حرکت هاي زشت و بي ادبانه ام ... که هر چي مامان من را محدود تر مي کرد من ياغي تر مي شدم...
البته ايندفعه از ترس عقب عقب ... سقوط ...
"دستم شکست !"
 
3.دلم براي  باغچه توي حياطمان  تنگ شده است همان که هميشه پر بود از گلهاي داوودي زرد و گلهاي آفتاب گردان و درختي که هيچ وقت ميوه نداشت و فقط سبز بود و زنده، همان درخت تنها که هميشه ايستاده بود. همان باغچه اي که حالا نيست.
يادم باشد " درختان ايستاده مي ميرند " .

4.يدفعه اي که سراغ آدم نمي ياد از ريشه شروع ميشه ..از ريشه شروع مي کنه به فاسد کردن ...يکهو به خودت مياي و مي بيني همه چي گنديده و جاي ترميمي هم باقي نمونده ..يک وقتايي فکر ميکنم مثبت انديشي کنم ولي ريشه هاش عميق تر از اين  حرفاست ..بعد به خودم مي گم هي خيلي خري ..اين شعاراي خوشگل مال تو نيست ..مثبت انديشي ..هه...اين رشته سر دراز دارد ...
Positive mind""

5. وقتي خفقان مي گيري، وقتي هيچ حرفي  براي گفتن نداري.. وقتي که تلخي اين روزها هي تورو زمينگيرتر ميکنه. بهتر است به احترام اين جملات سکوت کني :
واژه ها "تپانچه هاي پر " هستند.اگر سخن بگوييم، شليک کرده ايم . مي توان خاموش ماند، اما اگر شليک کردن را برگزينيم، بايد اين کار را مردانه انجام دهيم ، يعني به هدفي شليک کنيم، نه چون کودکان بي هدف براي لذت بردن از صداي آن.
"درجه صفر نوشتار" رولان بارت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر