* زمین دل مرده سقف آسمان کوتاه


داری فکر می کنی ؛
به همه کسانی که دوستت داشتند ، دوستشان داشتی ، همه آنهایی که از دست داده ای ، کسانی که غیر از آن چیزی بودند که همیشه تصورش را می کردی ...
حالا می بینی خودت هم غیر از آن چیزی هستی که تصورش را می کنند .
داری فکر می کنی؛
اینجا یک ۴ دیواری بزرگ است .
از هر طرف که می روی به دیوار می خوری ....
 اینجا همه بیمارند...دچار یک بیماری لاعلاج!
***
سیگار بعدی را روشن می کنی
رد غلیظ رژ صورتی روی ته سیگار ها باقی مانده ...
***
این تصویر هم تکراری شد  
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم!*
-------------------------


مردم منتظر توی ایستگاه به طرف اتوبوس دویدند .
 یکی داد می زد:
آقا جا نیست سوار نشو ...
***
صبح که از خانه بیرون می آمد به زنش قول داده بود امشب با دست پر برگردد یک لحظه چهره زنش را تصور کرد ، چقدر صورتش چروک افتاده بود با آن خنده های غمگینش..
به مقصد می رسد . پیاده می شود .
کوچه تاریک است .
بغض می کند .
کلید می اندازد .
در باز است !

                                                                                       زمستان ۸۲